وَ اقْصُرْ رَأْیَکَ عَلَى مَا یَعْنِیکَ. (نامه 69)
ترجمه: اندیشه و نظردادنت را به چیزی محدود کن که به تو مربوط است.
توضیح:
توان ذهنی و قدرت فکری انسان نامتناهی نیست؛ محدود است. لذا نباید آن را بیحسابوکتاب خرج کرد. کسی که به امور نامربوط فکر میکند، اولا سودی نمیبرد و ثانیا از تفکر به امور مربوط هم بازمیماند و چون راهحلی برای مسائل پیشآمده ندارد، در موقع مقتضی آسیب میبیند.
میتوان گفت توشه فکری انسان مثل پول است. اگر کسی پولش را برای سفر تفریحی خرج کند، آنگاه در هزینه درمان دندانهایش درمیماند. توان فکری را نیز باید برای موارد ضروری ذخیره کرد.
وَ اقْصُرْ رَأْیَکَ عَلَى مَا یَعْنِیکَ. (نامه 69)
ترجمه: و اندیشه و نظردادنت را به چیزی محدود کن که به تو مربوط است.
توضیح:
توان ذهنی و قدرت فکری انسان نامتناهی نیست؛ محدود است. لذا نباید آن را بیحسابوکتاب خرج کرد. کسی که به امور نامربوط فکر میکند، اولا سودی نمیبرد و ثانیا از تفکر به امور مربوط هم بازمیماند و چون راهحلی برای مسائل پیشآمده ندارد، در موقع مقتضی آسیب میبیند.
میتوان گفت توشه فکری انسان مثل پول است. اگر کسی پولش را برای سفر تفریحی خرج کند، آنگاه در هزینه درمان دندانهایش درمیماند. توان فکری را نیز باید برای موارد ضروری ذخیره کرد.
این مطلب درباره امور نظری هم صادق است. بیشمار مباحث علمی وجود دارد. انسان باید فکر خود را به نظریاتی مشغول کند که به او مربوط هستند. ثانیا باید به آن وجه و جنبه نظریات بیندیشد که به او ربطی دارند. برای مثال فلان نظریه در باب منشأ فلان کهکشان یا فلان نظریه فلسفی درباره ماهیت عدد ریشه (1-) به او چه ارتباطی دارند؟ اموری همچون مسئله شر» در فلسفه نیز باید از آن جنبه بررسی شود که به او مربوط است؛ مثلا این شر خاصی که اکنون به آن مبتلا هستم چه حکمتی دارد؟» نه اینکه بخواهد راز تمامی شرور نظام هستی را حلوفصل کند.
وَ اَلْأَمَانُ مِنْهَا مَعْدُومٌ وَ إِنَّمَا أَهْلُهَا فِیهَا أَغْرَاضٌ مُسْتَهْدَفَةٌ تَرْمِیهِمْ بِسِهَامِهَا وَ تُفْنِیهِمْ بِحِمَامِهَا. (خطبه 226)
ترجمه: و امنیت در آن (یعنی دنیا) وجود ندارد و اهلش در آن، اهدافِ نشانهرفتهای هستند که آنها را با تیرهایش میزند و با مرگش نابود میکند.
توضیح:
هیچ نقطه امنی در دنیا وجود ندارد که انسان جای پایش را آنجا محکم کند و خیالش از بابت سلامت راحت شود. اینجا و آنجا رفتن برای در امان ماندن از سختیها و مشکلات دنیا کار بیهودهای است. رفتن به این مکان و آن محل، تغییر شغل، عوض کردن جایگاه، چسباندن خود به مراکز قدرت، بیشتر کردن ارتباطات، زیاد کردن وسائل و امکانات و. همه اینها آب در هاون کوبیدن است. همه نقاط و موقعیتها از این جهت یکسان هستند و تفاوتشان در این است که هر کدام هدف جداگانهای است که تیرهای متفاوتی را به سوی آن پرتاب میکنند و در هر کدام هلاک و مرگ و نابودی خاصی رقم میخورد.
حَتَّى. لَا یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ. (نامه 27)
ترجمه: تا. ناتوانان از عدل تو در حقشان ناامید نشوند.
توضیح:
امام علی (علیه السلام) مرتب به فرماندهان و کارگزاران خود هشدار میدهد طوری رفتار کنند که رعیت و ضعیفان و زیردستان از عدالتشان ناامید نشوند.
جناب رئیس، مسئول، مدیر، دکتر، استاد، آقایان، خانمها، اگر شکوه و شکایتی از مردم و مراجعان و کارمندان و زیردستان و شاگردان به عرضتان نمیرسد، اصلا دچار این توهم نشوید که وظایفتان را درست انجام دادهاید و شرایط خوبی فراهم کردهاید و اوضاع آنها روبهراه است! خیر؛ مطمئن باشید که آن بیچارگان به این دلیل از عملکردتان شکایت نمیکنند و اعتراضی ندارند که از عدالت شما ناامید شدهاند!
وَ أُوصِیکُمْ بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَ إِقْلَالِ الْغَفْلَةِ عَنْهُ. (خطبه 188)
ترجمه: و شما را به یاد مرگ و کاستن از فراموشی آن سفارش میکنم.
توضیح:
مطلب مهم و مفید (الف) را در نظر بگیرید.
ما آن را میدانیم، اما در میان توده انبوه دانستنیهای ما شناور شده و از توجه ما خارج است. به همین سبب ارزش و اهمیت آن مغفول واقع میشود. در چنین حالتی، ذکر یا تذکر باعث میشود که مرتب آن را از میان آن توده انبوه بیرون بکشیم و متوجه محوریت آن باشیم. تفاوت ذکر و تذکر در این است که ذکر یادآوری خودمان به خودمان است، اما تذکر یادآوری دیگران به ماست.
ما میدانیم مرگی هست و میدانیم مهم است، اما مرگ دائما در میان قیمت دلار و پیاز و مراسم عروسی و جشن مهمانی عمه و دائی گم میشود. برای جبران این وضع، باید همیشه آن را به یاد آوریم یا به یادمان آورند.
فراموش نکنیم که فراموشی از جهت عملکرد یا نتیجه عملی با ندانستن یکی است. در مقابل، ذکر و تذکر از جهت عملکرد یا نتیجه عملی با معرفت جدید فرقی ندارد، بلکه از جهت کارکرد در ردیف بهترین و مفیدترین معرفتهای جدید قرار میگیرد.
فَاحْذَرُوا الدُّنْیَا، فَإِنَّهَا.مُعْطِیَةٌ مَنُوعٌ. (خطبه 230)
ترجمه: پس از دنیا برحذر باشید، چراکه. دهندهایست منعکننده.
توضیح:
فرض کن کسی چیز جالبی در دستش دارد. آن را به طرفت میگیرد؛ یعنی دستش را به سمت تو دراز میکند گویی که میخواهد آن چیز را به تو بدهد. تو هم دست دراز میکنی و آن چیز را میگیری. اما هر چه منتظر میمانی آن شخص دستش را رها نمیکند تا آن چیز در دستت بماند و آن را برای خودت برداری. در چنین وضعیتی، ظاهرا آن را به تو داده، اما واقعا نمیخواهد آن را به تو بدهد. بله، سر کارت گذاشته! حالوروز بخشش دنیا به همین صورت است؛ نه میدهد و نه نمیدهد.
در واقع دنیا به تو چیزی نمیدهد، حتی وقتی به آن میرسی. قبول شدن در دانشگاه، آن شغل مطلوب، فلان شخص محبوب، بهمان شیء مرغوب و. از کدامیک دستاوردی داشتی؟ کدامشان به تو آرامش پایدار بخشید؟ دنیا هیچ چیزی را کامل و درستوحسابی به تو نمیدهد و برای همین فقط مشغولت میکند. فقط قلب و ذهن تو را تسخیر میکند تا از وظایف اصلی و کارهای مهم بازبمانی. آیا از چنین دنیایی نباید برحذر باشی؟
وَ اُّهْدُ ثَرْوَةٌ. (کلمات قصار 4)
ترجمه: و زهد ثروت است.
توضیح:
این سخن یک تعبیر مجازی نیست. زهد حقیقتا ثروت است.
اگرچه تقریبا همه مردم میخواهند ثروت را با پول و مال بهدست آورند، اما زهد نیز ثروت است. به این معنا که کارکرد ثروت را دارد. ثروت دو کارکرد دارد؛ میتوان یکی را عینی و دیگری را ذهنی نامید. زهد واجد هر دو است.
کارکرد عینی: به دست آوردن آنچه شخص میخواهد.
کارکرد ذهنی: داشتن خیال راحت بابت نداشتن چیزهایی که بعدا خواسته میشود.
کسی که با پول ثروتمند است: اولا چیزهایی را که میخواهد، بهآسانی تهیه میکند. ثانیا برای بیشتر چیزهایی که ندارد، نگران نیست؛ زیرا با پول فراوان، خیالش راحت است که اگر در آینده آنها را بخواهد، میتواند فراهم کند.
زهد نیز همین طور است. زاهد اولا چیزهایی را که میخواهد راحت بهدست میآورد؛ زیرا بسیار اندک و ارزان هستند. ثانیا برای بیشتر چیزهایی که ندارد، نگران نیست؛ زیرا با زهدش خیال راحتی دارد که هیچگاه آنها را نخواهد خواست.
البته این دو ثروت یکسان نیست. ثروت زهد از ثروت مالی بیشتر، قویتر و پایدارتر است؛ زیرا ثروت مالی محدود است و بهسختی حاصل میشود و همیشه کمتر از شیاء است و بالاخره تمام میشود. به هر حال امیال و خواستههای انسان تمامی ندارد. در مقابل، ثروت زهد نامحدود است و به دلیل مهار و تضعیف و تقلیل امیال و خواستهها همیشه بر اشیاء غلبه میکند و در برابر آنها کم نمیآورد. به علاوه، تمامشدنی هم نیست. برعکس، روزبهروز شدیدتر میشود.
وَ اقْدَمُوا عَلَى اللَّهِ مَظْلُومِینَ وَ لَا تَقْدَمُوا عَلَیْهِ ظَالِمِینَ. (خطبه 151)
ترجمه: و بر خدا مظلوم وارد شوید و نزد او ظالم نروید.
توضیح:
یک مسئله مهم و حیاتی وجود دارد؛ در روزگاری وحشیانه که همه میخواهند گرگ باشند و انسان یا باید گرگ باشد یا گرگها او را بخورند، راهحل چیست و چه باید کرد؟
نظر رایج و عوامانه این است که بهتر است گرگ باشیم تا اینکه گرگها ما را بجوند. ولی این دیدگاه آشکارا باطل است. از نظر امام علی (ع) اگر واقعا بر سر این دوراهی قرار گرفتیم، بهتر است مظلوم باشیم و نه ظالم. دلیل مطلب روشن است؛ زیرا حساب نهایی با خداوند است و او در نهایت به سود مظلوم حکم میکند و برای ظالم عذاب هولناک و مهیبی تدارک دیده است.
جالب است که حتی در همین دنیا نیز اگر بعدا عدالتی محقق شود، ظالم بیشتر از مظلوم سختی میبیند؛ چراکه وضعیت بالادستی ظالم او را در یک حالت روحی و روانی خاصی قرار میدهد که از محکوم شدن بیشتر درد میکشد. ثانیا آبروی او هم آسیب میبیند. ملامت و شماتت هم بر آنها اضافه میشود و. :
یَوْمُ الْعَدْلِ عَلَى الظَّالِمِ، أَشَدُّ مِنْ یَوْمِ الْجَوْرِ عَلَى الْمَظْلُومِ. (کلمات قصار 341)
ترجمه: روز اجرای عدالت در حق ظالم از روز جاری شدن ظلم بر مظلوم سختتر است.
وَ تَرْتَعُونَ فِیمَا لَفَظُوا. (خطبه 221)
ترجمه: و میچرید در آنچه تُف کردهاند.
توضیح:
آیا در این دنیا چیزی هست که پاک و تمیز و دستنخورده باشد تا با خیال راحت از گلوی آدم پایین برود؟
نه، نیست. واقعیت این است که به سراغ هر چیزی که میرویم تا حالا در دهانهای بسیاری بوده که آن را جویده و عاقبت تُف کردهاند. هیچ چیز این دنیا از گلوی کسی پایین نمیرود. فقط مدتی آن را به دهان میگیرند و میجوند و روزی بالا میآورند.
کسی که امور دنیا را درست و همهجانبه میبیند، آنها را به دست نمیگیرد؛ زیرا حتی لمسشان هم چندشآور است. ولی کسی که کور باشد، با چشمانی بسته در آنها میچرد. گسترده و بیپایان و بیحسابوکتاب امور دنیا را به دهان میبرد و میجود و میجود و میجود و فقط میجود تا روزی که بمیرد و از دهانش بریزد. آنگاه نادان دیگری میآید و بدون هیچ نگاهی دهان به سوی آن میبرد. و بعد و باز هم و دوباره و دوباه و دوباره.
مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ، وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ. (کلمات قصار 297)
ترجمه: چقدر عبرتها فراواناند و چه اندک است درس عبرت گرفتن!
توضیح:
از قصهها و افسانهها و رمانها نیز میتوان درس عبرت گرفت، ولی ما حتی از واقعیتها نیز درس عبرت نمیگیریم. بماند که از هر رخدادی میتوان چندین درس عبرت گرفت. بله، از همه چیز میتوان درس عبرت گرفت، حتی از همین درس عبرت نگرفتن! پس چرا اینقدر اندک است؟
درس عبرت گرفتن یک عمل اختیاری است که باید با اراده و آگاهی انجام شود. لذا چیزی نیست که به خودی خود برای انسان حاصل گردد. پس علت اینکه انسان درس عبرت نمیگیرد آن است که برای این کار هیچ فکر و برنامهای ندارد و اصلا به آن اهمیتی نمیدهد.
ماجرایی که خود تجربه کردهایم یا اتفاقی که شنیدهایم باید مدتها موضوع تفکر و تأمل ما واقع شود. روزها یا حتی هفتهها و ماهها بهطور مرتب به آن بیندیشیم و ابعاد و زوایای آن را بکاویم و زیرورو کنیم. بفهمیم علتش چه بود یا چرا عاقبتش این شد. برای مثال هر روز به مدت ربع ساعت در جای ساکت و خلوتی بنشینیم و در تنهایی خود، ذهن را بر آن رویداد متمرکز کنیم تا معنای جدیدی برای ما آشکار شود. اگر چنین نکنیم، دیگران درباره ما چنین خواهند کرد.
درباره این سایت